اگر بخواهیم میان وضعیت کنونی انسان ایرانی با وضعیتهای گوناگون انسان در دوران تفکر فلسفی در غرب مقایسهای انجام دهیم، به نظر میرسد ما هماکنون در شبیهترین وضعیت به دوران نوزایی به سر میبریم. شاید این سخن در نگاه نخست شگفت و ناپذیرفتنی بنماید اما اگر مسألة اصلی انسان اواخر سدههای میانه را سیطرة الهیات بر تمام ارکان و ابعاد زندگی او بدانیم تا جاییکه او زیست متعارف دنیویِ خویش را در سایة وعدة زندگی خوب در آخرت، ازدسترفته میدید، در آن صورت این وجه شباهت آشکارتر گردد. آنچه در این دوران بس پررنگ است ظواهر و مناسک دینی است و آنچه در محاق افتاده، اخلاق و معنویت راستین است، و در این میان زندگی دنیوی آدمیان به خطر افتاده است. انسان که در مقام حیوان ناطق ارسطویی رسالتی جز پرسشگری و طلب حقیقت نداشت، در دوران هزارسالة سدههای میانه به موجودی دیندار تبدیل شد که رسالتش دیگر نه پرسشگری و خردورزی یونانی که قبول آموزهها و تعالیمی خاص و عمل بدانها بود. آنچه در یونان باستان، جوهر آدمی بود یعنی پرسشگری و کنجکاوی، در سدههای میان آشکار ممنوع گشت و خردورزی و پرسشگریای که مخاطب سقراطی بی هیچ پیشفرضی آغاز میکرد و فارغ از دغدغة هر نتیجهای پی میگرفت، کنار رفت.
نوزایی گونهای خیزش و شورش آدمی است علیه آنچه در سدههای میانه بر او رفته است یعنی میخواهد به اصل یونانی خویش که همان پرسشگری و طلب حقیقت است بازگردد و برای این منظور در بازتولید الگوی حیوان ناطق ارسطویی و پرسشگر سقراطی میکوشد. او در این راه بیش از آنکه برای احیای انسان یونانی بکوشد، برای نوزایش خویش میکوشد. نخستین گام انسان دورة نوزایی تلاش برای رهانیدن خویشتن از زیر سیطرة الهیات است که این مهم جز با وضع علوم انسانی ممکن نمیتواند بود؛ از این روی، پای جنبش اومانیسم (به معنای اصالت علوم انسانی در برابر اصالت و محوریت الهیات) به میان میآید. اما لازمة وضع علوم انسانی، وضع زبان در مقام ابزار اندیشیدن برای انسان نوزایی است چرا که انسان قرون وسطایی از موهبت زبان در مقام ابزار اندیشهورزی محروم بود، زیرا زبان لاتینی را که زبان کلیسا و زبان فرهیختگی بود جز اهالی مدرسه و کلیسائیان نمیدانستند، و زبانهای بومی و محلی مانند انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و مانند آن نیز جز در زندگی روزمره و امرار معاش موضوعیت نداشت. در نتیجه، اومانیستها یا همان معلمان علوم انسانی، نخستین کاری که کردند به زبانهای بومی و محلی توجه کردند و به گسترش دانایی و فرهیختگی به این زبانها همت گماشتند. با ظهور زبانهای ملّی، رفتهرفته انسان اروپایی، و در پی آن، ملیتهای اروپایی و دولتها و کشورهای مستقل اروپایی سربرآوردند و جهان مسیحیت در مقام یک واحد دینی و سیاسی یکپارچه از اعتبار افتاد. این فرآیند را میتوان با مطالعه تاریخ ایتالیا بهطور خاص و تاریخ اروپا به طور عام در سدههای 14 تا 16 دقیقتر بررسی کرد.
آنچه ما در این درسگفتار در مدنظر داریم این است که نخست نشانویژههای انسان یونانی و انسان قرونوسطایی را کوتاه برشماریم و آنگاه بر جنبش اومانیسم به معنای محوریت علوم انسانی و به زبان در مقام اصلیترین عنصر اندیشهورزی برای نوزایش انسان اروپایی تمرکز کنیم و نشان دهیم انسان ایرانی معاصر نیز با مسائلی شبیه به همان مسائل انسان دوران نوزایی دستبهگریبان است و برای رهایی از وضعیتی که امروز گرفتار در آنیم، یعنی سیطره الهیات بر تمامی ارکان زندگی دنیوی، بایسته است به علوم انسانی و در کانون آن به زبان فارسی بپردازیم